تاثیرگذارترین افراد فرانسه
ژان ژاک روسو ، نویسنده ، متفکر و فیلسوف سوییسی و از بزرگان ادبیات و علم فلسفه ی دنیا ، به تاریخ ۲۸ ژوین ۱۷۱۲ در ژنو دیده به جهان گشود .
وی از تباری فرانسوی و پروتستان که در ۱۵۴۹ به سوییس مهاجرت کرده بودند .
پدرش ساعت ساز و مردی متفنن و هوسباز بود و پس از مرگ همسر به هنگام تولد ژان ژاک ، شخصا به تربیت پسر همت گماشت ،
بی آنکه برنامه و روش دقیق و منظمی به کار برد . از کودکی او را به خواندن رمان های پرماجرا و احساسی وا می داشت .
همین امر ژان ژاک روسو را به دنیایی تخیلی وارد کرد و موجب شد که حساسیتش شدت یابد و به صور ذهنی خود جان بخشد .
ژان ژاک بیش از ده سال نداشت که پدرش بر اثر مشاجره و منازعه ای با یکی از هموطنان، ترک وطن کرد و پسر را به عمویش سپرد که او را با فرزند خویش به مدرسه مذهبی گذارد .
ژان ژاک دو سال در شبانه روزی ماند و اولین بار از زندگی منظم و برنامه ای صحیح برخوردار شد. این سالها خاطره مطبوعی در او باقی گذارد. پس با پسر عمویش به ژنو فرا خوانده شد .
سه سال آنجا ماند و تحصیل هندسه پرداخت و نمایشنامه هایی نوشت .
خانواده برای او در انان شغل ساعت سازی و سپس کشیشی و سرانجام وکالت دعاوی را در نظر گرفتند که مدتی در این راه کار اموزی پرداخت، اما ذوقی نشان نداد و دنباله کار را رها کر چندی نیز نزد گراوور سازی اشتغال یافت که با او با خشونت بسیار رفتار می کرد .
سرانجام نیز ژان ژاک روسو بر اثر خطایی که مرتکب شد ، از ترس تنبیه از ژنو گریخت و در ساووا اقامت کرد و به کشیش یکی از دهکده ها پناه برد که او را پذیرفت و به قبول مذهب کاتولیک دعوتش کرد و به این قصد او را نزد مادام دو واران که او نیز به تازگی به مذهب کاتولیک در امده بود، فرستاد .
ملاقات روسو با خانم واران در بیست و یکم مارس ۱۷۲۸ اتفاق افتاد که در زندگی او اهمیت بسیار یافت .
خانم واران، روسو را به تورن فرستاد تا در مؤسسه خیریه، خاص نوآموزان مذهبی اقامت کند .
روسو بسیار زود از مذهب پروتستان دست کشید، اما پس از دو ماه مؤسسه را ترک کرد. مدتی سر گردان ماند و ناچار شد که در چندین خانواده به پیش خدمتی پردازد .
بار دیگر نزد خانم واران رفت و این بار روابط نزدیکتری با او پیدا کرد .
خانم واران راه های بهتری پیش پای او نهاد، او را به مدرسه مذهبی گذارد که بزودی ان را نیز ترک کرد و در نوزده سالگی به فکر افتاد که عمر خود را وقف موسیقی کند، پس با شور فراوان به اموختن پرداخت و هنر خود را در شهرهای مختلف عرضه کرد و به تدریس موسیقی اشتغال یافت .
از ۱۷۳۶ در کنسرتهایی که در خانه خانم واران ترتیب می یافت، رهبری هیات نوازندگان را بر عهده می گرفت و در این کار پیروزی بسیار بدست می آورد .
در اخر تابستان این سال با خانم واران به خانه جدیدی نقل مکان کرد و اوقات خود را به مراقبت باغ و مطالعه کتاب می گذراند. روسو گر چه در گذشته مطالعه بسیار داشت، پرورش روحی و فکری او از نظم خاصی برخوردار نبود، پس به جبران گذشته در صدد بر امد که اموزش معنوی و پرورش ذهنی خود را گسترش دهد و به راه منظمی اندازد. در این هنگام در مغز خود نقشه های فراوان رسم کرد و برای اثار اینده اش طرح هایی ریخت، یادداشتهایی کرد، در مباحثات وارد شد و افکارش را بر کاغذ آورد .
این سال ها که با فعالیت فکری و عشق به خانم واران همراه بود، از سالهای درخشان زندگی روسو به شمار می آید .
روسو در این زمان شیوه ای در ثبت علامات موسیقی اختراع کرد و در ۱۷۴۱ ان را به آکادمی علوم پاریس عرضه کرد که مورد قبول قرار نگرفت. روسو نوشته اعتراض امیزی در باره اقدام آکادمی در رد نظر به اش انتشار داد با عنوان نوشته ای تحلیلی درباره موسیقی نوین سعی کرد که کار آکادمی را ناشایست و غیر علمی بخواند .
سپس کوشید که از راه موسیقی، شعر، تیاتر و فلسفه به شهرت و ثروت دست یابد، اما هیچ یک از کوشش های او بثمر نرسید و در محافل ثروتمندان، تنها به عنوان موسیقیدان معرفی گشت و مدتها با عواید ناچیز از راه تدریس موسیقی تامین معاش کرد و برای اپرا آهنگ هایی ساخت .
روسو از طرفی مردی اجتماعی شد و با خانواده ثروتمند دوپن ، دوستی صمیمانه یافت و به خانم دو پن دل بست .
از طرف دیگر با اهل ادب و نویسندگانی چون دیدرو و ماریوو اشنایی و دوستی یافت. سپس به کمک خانم دوپن در ملازمت سفیر فرانسه به ونیز رفت و هیجده ماه انجا ماند .
در این زمان با دختر جوان زیبای رختشویی به نام ترز لواسور ارتباط یافت که با او در یک جا بسر برد و بعدها از او صاحب پنج فرزند شد که همه را به پرورشگاه سپرد و سرانجام در ۱۷۶۸ با او ازدواج کرد.
بعدها روسو در کتاب اعترافات از سپردن فرزندانش به پرورشگاه اظهار ندامت کرد. در ۱۷۴۵ اپرای فرشتگان الهام بخش و اراسته را ساخت که پیروزی یافت، سپس با همکاری ولتر و رامو اپرای دیگری ساخت و نوشته هایی تحقیقی درباره موسیقی و شعر انتشار داد و برای دایره المعارف مقاله هایی تهیه کرد .
در ۱۷۴۰ کمدی نارسیس را نوشت که پیروزی نیافت. اولین اثار شاعرانه روسو که در سالهای ۱۷۳۹ و ۱۷۴۰ انتشار یافت، تمایل او را به نظریه های اخلاقی و فلسفی و احساس شدید نسبت به طبیعت و ذوق زندگی ساده و ازادی فردی نشان می دهد .
شهرت روسو از ۱۷۵۰ اغاز شد، سالی که در کنکور آکادمی دیژون شرکت کرد و به این پرسش که «ایا برقراری علم و هنر موجب تباهی اداب و رسوم می شود؟» پاسخ گفت و مقاله اش با عنوان بحثهایی در باره علم و هنر به دریافت جایزه آکادمی موفق گشت و با پیروزی بسیار انتشار یافت .
وی پس از ان رمانی تحت عنوان ژولی یا الوییز جدید منتشر می کند که با اقبال بسیاری مواجه می شود و برای او شهرت فراوانی به ارمغان می اورد. روسو در حین نوشتن رمان ژولی نوشته های دیگری نیز انتشار داد، از ان جمله نامه به دالامبرت در باره نمایش که در ان بشدت به تیاتر حمله کرده بود .
از آثار مهم دیگر این دوره امیل است در ۱۷۶۲ که سروصدای فراوان برپا کرد. روسو در این اثر اصلی را که همیشه به ان پایبند بوده است، شرح می دهد و می نویسد که بشر در اصل پاک و خوب زاده می شود و بدی ها و معایب او مولود جامعه ای است که اداره می شود و به طفل تربیت غلط می دهد .
روسو به اصول تربیت طبیعی معتقد است نه تربیتی که بر اساس قراردادهای اجتماعی و مدرسه ای به کودک داده می شود .
عقیده بی سابقه و سبک نوین تعلیم و تربیت و عرضه کردن اندیشه های مذهبی که بدون پرده پوشی و با استدلال های فراوان صورت گرفته بود، موجب شد که کتاب امیل مثل رعد صدا کند و روسو را به زندان و کتاب را به سوزاندن محکوم گرداند .
سومین اثر مهم دیگر که در همین سال یعنی ۱۷۶۲ انتشار یافت، قرارداد اجتماعی است .
روسو در این کتاب درباره اساس حکومت اظهار نظر می کند و معتقد به قراردادی است که در میان اجتماع مانند قرارداد یک پیکر و اعضایش باشد، نه قراردادی میان طبقه ای حاکم و ملتی محکوم به اطاعت که بسیار نیز عقیده ی پر سر و صدایی هم بود .
او طالب قراردادی منصفانه و عادلانه است که منافع عام را شامل شود و از نیروی عامه مردم استحکام پذیرد، در غیر این صورت مردم که تابع اراده و خواست خویشند از هیچ چیز اطاعت نمی کنند، زیرا که قرارداد یک طرفه حکومت ها به معنی سلب اراده افراد جامعه است و از نظر قضایی فاقد ارزش است .
روسو پس از صدور حکم توقیف خود، بر اثر انتشار کتاب امیل به سوییس گریخت و چندین سال در شهرهای مختلف بسر برد .
کشیشان سوییسی نیز به وی حمله کردند که او در و نامه هایی به انان پاسخ داد. از ان جمله: نامه هایی به کریستوف دو بومون ، اسقف پاریس است. روسو در این نامه با شور فراوان و با فصاحت و بلاغتی ستایش انگیز از ستمگری ها و بی عدالتی های روحانیان کاتولیک سخن رانده بود. همچنین در نامه های نوشته شده از کوهستان حمله های روحانیان پروتستان را رد کرده بود .
مجموع این پاسخها و پاسخهای دیگر به اعتراض های روحانیان ، موجب شد که وی برای تایید عقاید خود به خلق کتاب بزرگی دست زند به نام اعترافات ژان ژاک روسو که این کتاب نیز پس از مرگ او منتشر شد. شش جلد اول در ۱۷۸۲ و بقیه از جلد هفتم تا دوازدهم حدود پنج سال بعد از ان به چاپ رسید. روسو در این اثر که در واقع زندگینامه اوست، با صداقت تمام به خطاهای خود اعتراف می کند، اعترافاتی که پاکی و صفای عمیق روح او را نزد دوست و دشمن به اثبات می رساند و به لحظه های امیخته به خوشبختی او جان می دهد .
اعترافات روسو در میان زندگینامه های خصوصی، شاهکاری به شمار می اید. هنر در ان به غایت ظرافت رسیده است، چه در مجموع چه در شرح و تفسیرها و چه در فرم نگارش وی. اما خوانش قسمتهایی از این کتاب به وسیله خود روسو در محافل ادبی، به سبب ذکر نام صریح اشخاص، موجب برانگیخته شدن کینه ها و مخالفتها گشت، چنانکه یکی از کسان که نامش در کتاب امده بود، به وسیله مقامات انتظامی از قرایت ان جلوگیری کرد. روسو مدتی در جزیره ارام سن پیر بسر برد که خاطره دلپذیر ان را هرگز فراموش نکرد .
چندی در انگلستان و مدتی نیز در قصری متعلق به پرنس دو کونتی در پاریس اقامت گزید و در انجا فرهنگنامه موسیقی را نوشت که در ۱۷۶۸ انتشار یافت. در ۱۷۷۰ به لیون رفت تا در نمایش پیگمالیون که قبلا نوشته بود، حضور یابد و پس از ان به پاریس بازگشت .
در ۱۷۷۲ کتاب گفتگوها را انتشار داد که کتابی تحلیلی و پر ارزش و کم نظیر است و شامل مکالمه هایی میان یک فرانسوی و روسو می باشد. روسو در پاریس زندگی ساده و محقرانه ای پیش گرفت و با وجود شهرت و افتخاری که بدست اورده بود، با رونوشت کردن نتهای موسیقی و خیاطی زنش امرار معاش می کرد. سرانجام در ماه مه ۱۷۷۸ در املاک یکی از شاگردانش ، سکونت گزید و در همین ملک به مرض سکته قلبی درگذشت ، درست یک ماه پس از مرگ ولتر .
جسد روسو در ۱۷۹۰ از این باغ به عمارت پانتیون ، مقبره بزرگان در پاریس، انتقال یافت. مکاتبات روسو در بیست جلد میان سالهای ۱۹۳۴ به چاپ رسید. روسو نویسنده ای بود با روحی بسیار نیرومند، شاعری پر هیجان و عاشق طبیعت و نقاش عواطف و احساس ها که بر ادبیات اروپایی تاثیر قابل ملاحظه ای بر جای گذاشت .
اندیشه های سیاسی او سالها پس از مرگش مورد توجه قرار گرفت. روسو زیبایی کوهستان و جاذبه زندگی خانواده و خلوص و سادگی اداب و رسوم را در اثار خود اشکار ساخت ودق عشق را چنانکه باید ادا کرد. شیوه نگارش روسو به نثر فرانسه استحکام و اصالت بخشید. گوته درباره او گفته است :
با ولتر دنیای قدیم بسر امد و با روسو دنیای جدید اغاز شد .
وی به تاریخ ۲ ژوییه ۱۷۷۸ در شصت و شش سالگی برای همیشه دنیا را ترک گفت .
افراد معروف فرانسه در تاریخ فرانسه
فرانسه در اروپای غربی یک کشور است که تقریبا شش ضلعی است. این کشور به مدت بیش از یک هزار سال به عنوان یک کشور وجود داشته و موفق به پر کردن برخی از مهمترین رویدادهای تاریخ اروپا شده است.
این منطقه توسط کانال انگلیسی به شمال، لوکزامبورگ و بلژیک به شمال شرقی، آلمان و سوئیس به شرق، ایتالیا به جنوب شرقی، مدیترانه به جنوب، جنوب غربی آندورا و اسپانیا و غرب توسط اقیانوس اطلس محدود شده است.
این در حال حاضر رئیس جمهور در بالای دولت است.
کشور فرانسه از تکه تکه شدن امپراتوری کارولینای شمالی بزرگتر شد، زمانی که هوگو کاپت در سال 987 شاه پادشاه غرب فرانسه شد. این پادشاهی قدرت را تقویت کرد و به صورت منطقه ای گسترش یافت و به عنوان "فرانسه" شناخته شد. جنگ های اولیه در سراسر زمین با پادشاهان انگلیسی، از جمله جنگ صد ساله، و سپس علیه هاسبورگ ها، به خصوص پس از آن که اسپانیا به ارث برده شد و به نظر می رسید فرانسه را احاطه کرده بود، جنگیدند. در یک لحظه فرانسه با پاپیون آوینیون ارتباط نزدیکی داشت و پس از اصلاحات بین دو ترکیب کاتولیک و پروتستان، جنگ های مذهبی را تجربه کرد. قدرت سلطنتی فرانسه با سلطنت لوئیس XIV (1615 - 1715)، به نام پادشاه خورشید شناخته می شد و فرهنگ فرانسوی اروپا تحت سلطه آن بود.
قدرت سلطنتی پس از لوئیس XIV به سرعت نسبت به سقوط کرد و در یک قرن فرانسه انقلاب فرانسه را تجربه کرد، که در سال 1789 آغاز شد، لویی XVI را سرنگون کرد و جمهوری را تاسیس کرد.
فرانسه اکنون خود را در مبارزه با جنگ و صادرات رویدادهای در حال تغییر جهان در سراسر اروپا در بر داشت.
انقلاب فرانسوی به زودی توسط یک کلیسایی به نام ناپلئون غصب شد و جنگ های ناپلئونی پس از آن شاهد بود که فرانسه ابتدا به لحاظ نظامی تحت سلطه اروپا قرار گرفت و سپس شکست خورد. سلطنت بازسازی شد، اما بی ثباتی دنبال شد و جمهوری دوم، امپراتوری دوم و جمهوری سوم در قرن نوزدهم دنبال شد.
اوایل قرن بیستم با دو حمله آلمانی در 1914 و 1940 و بازگشت به جمهوری دمکراتیک پس از آزادی مشخص شد. فرانسه در حال حاضر در جمهوری پنجم خود قرار دارد، در سال 1959 در جریان تحولات در جامعه تاسیس شد.
ناپلئون بناپارت (1869-1769): ناپلئون پس از تولد، ناپلئون را در ارتش فرانسه آموزش داد و موفقیت او شهرت را به دست آورد و او را قادر به نزدیک شدن به رهبران سیاسی فرانسه پس از انقلاب شد. چنین اعتقادی ناپلئون بود که توانست قدرت را به دست بگیرد و کشور را به عنوان یک امپراطوری تبدیل کند. او در ابتدا در جنگهای اروپایی موفق بود، اما توسط یک ائتلاف کشورهای اروپایی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دو بار مجبور به تبعید شد.
شخصیت های مهم ایتالیا(لئوناردو داوینچی،نقاش ایتالیایی)
بسیاری از آثار لئوناردو داوینچی از نقاط مختلف جهان در نمایشگاهی بزرگ در لوور جمعآوری و به نمایش گذاشته شدند. اما هنوز آثار زیادی هستند که در شهرهای کوچک و بزرگ ایتالیا باقی ماندهاند.
جورجو وازاری، در زندگینامهی لئوناردو داوینچی که ۳۰ سال پس از مرگ این هنرمند در سال ۱۵۱۹ نوشته شده است، میگوید داوینچی از چنان نبوغی برخوردار بود که هرچه به ذهنش میرسید، بهراحتی در انجام آن تبحر مییافت. پانصد سال پس از مرگ این هنرمند، موزه لوور پاریس، نمایشگاه پربازدید «لئوناردو داوینچی» را برگزار کرد و بدونتردید، موردتوجههمگانقرارگرفتن خود را در زمان حال، مدیون این نمایشگاه است. چیرهدستی اندیشمندانهی داوینچی که در نقاشیها و طراحیها بهعلاوهی پژوهشهای علمی و الگوهای معماری و مهندسی وی کرد پیدا میکند، موجب برپایی نمایشگاههای فراوانی شده است که برای بزرگداشت او در شهرهای مختلف ایتالیا برگزار میشوند. ایتالیاییها همچنان بهخاطر این هنرمند شهیر به خود میبالند و مدعی میراث وی هستند.
زمانی که موزهی لوور، بهعنوان بزرگترین مجموعهدار نقاشیهای داوینچی از نقاشان و شخصیت های مهم ایتالیا در جهان، شروع برگزاری جشنهای یادبودی برای داوینچی بهمناسبت پانصدمین سال مرگ وی کرد، غرور ایتالیاییها خدشهدار شد. اما پس از چندین کشمکش بین دو کشور، امانوئل مکرون و سرجیو ماتارلا، روسای جمهور فرانسه و ایتالیا در مراسمی رسمی در آمبواز (همان محلی که داوینچی در آن درگذشت) در فرانسه به ملاقات هم شتافتند و به همراه هم بر سر مزار این هنرمند حاضر شدند. در میانهی این چشموهمچشمیها، غرور هیچ شهری بهاندازهی وینچی لگدمال نشد؛ شهری کوچک در توسکانی که در فاصلهی ۱۷ مایلی در سمت غرب فلورانس قرار گرفته است و داوینچی در تاریخ ۱۵ آوریل سال ۱۴۵۲ در آن متولد شد. او پسر سِر پیرو داوینچی، دفترداری از طبقهی ثروتمند جامعه، و یک دختر روستایی محلی به نام کاترین بود.
روح داوینچی را میتوان همهجا، در میان دیوارهای شهر کوچک وینچی، احساس کرد. چراکه هنرمندان معاصر به رویاهای خود جامهی واقعیت پوشاندهاند و ایدههایش را از نو آفریدهاند. مجسمهای سه بعدی از طراحی مرد ویترویوسی، اثر داوینچی، در میدان اصلی شهر واقع در بخش تاریخی آن، آشکارا به چشم میخورد. در بخش دیگری نیز، اسبی برنزی با الهام از یکی از مدلهای داوینچی به چشم میخورد که او آن را برای خاندان اسفورزا در میلان ساخت، اما هیچ وقت فرصت تکمیلش را نیافت. سایر فضاهای شهری وینچی نیز به همین منوال و توسط هنرمندان بسیاری به آثاری برگرفته از طراحیهای داوینچی آراسته شده است.
اطلاعات دقیقی از زادگاه واقعی داوینچی در دست نیست. اما آنطور که والترآیزاکسون در زندگینامهی داوینچی (۲۰۱۷) میگوید، «اسطوره و صنعت گردشگری محلی» در کلبهای سنگین در دهکدهی آنچیانو، در فاصلهی دو مایلی از وینچی، متولد شد که این کلبه، اکنون به موزهای کوچک بدل شده است. پالازو گودی (Palazzo Guidi)، یکی از سالنهای موزهی لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci Museum) در شهر وینچی، تا ژانویهی آتی میزبان نمایشگاهی دربارهی هویت داوینچی و رابطهی وی با شهر مادریش خواهد بود.
قسمتی از موزهی داوینچی در شهر وینچی به کاوش دربارهی اولین طراحی این هنرمند میپردازد که منظرهای متعلقبه پنجم اوت سال ۱۴۷۳ است و شیفتگی وی نسبت به طبیعت را ثابت میکند. اصل این اثر (رونوشت آن در این نمایشگاه به نمایش در آمده است) متعلق به گالری اوفیتزی (Uffizi Galleries) است و همراه با مرد ویترویوسی داوینچی برای نمایش به موزه لوور به امانت داده شدهاند. مرد ویترویوسی داوینچی از لحاظ شهرت از تابلوی معروف مونا لیزا چیزی کم ندارد و در گالری آکادمی (Accademia Galleries) در شرایطی کنترلشده نگهداری میشود.
تمرکز موزهی فوق روی آثاری است که علاقهی داوینچی را به علم، معماری و مهندسی نشان میدهد و چند مدل مختلف از جمله جنگافزارهای مختلف و ماشینهای پرنده را شامل میشود. این مدلها در سال ۱۹۵۲ ساخته شدهاند و برای پانصدمین سالگرد مرگ او به نمایش درآمدهاند. بخشهای دیگر موزه مربوطبه اپتیک، آناتومی، ساعتهای مکانیکی، مطالعهی آب و علم هندسه است.
در سالهای دههی ۱۴۶۰، داوینچی شهر وینچی را ترک کرد تا به فلورانس برود و با پدرش زندگی کند. چون او حاصل ازدواج رسمی پدرش نبود، نمیتوانست شغل دفترداری را که کسبوکار خانوادگی آنها بود را تصاحب کند و بنابراین، ابتدا به مدرسهای فرستاده شد تا ریاضیات بیاموزد. وازاری در کتاب خود نوشته است که لئوناردوی نوجوان توانست بهسرعت از معلم خود در علم ریاضی جلو بزند. او در همان سنین بهعنوان دستیار آندرئا دل وروکیو، مهندس و هنرمند ساکن فلورانس، انتخاب شد.
در سالهای میانی دههی ۱۴۷۰، داوینچی شمایل فرشتهای را در سمت چپ «غسل تعمید مسیح» وروکیو کشید. تابلوی «عید بشارت» داوینچی که متعلقبه کلیسای مونت الیویتو است نیز مربوط به همان سالها است. هر دو تابلو اکنون روی یکی از دیوارهای اوفیتزی آویزان هستند و در کنار آنها، تابلوی «ستایش مغ» (یا «نیایش مغ») قرار دارد که داوینچی آن را پس از نقل مکان به میلان در سال ۱۴۸۲ نیمهتمام رها کرد. موزهی اوفیتزی از امانتدادن این آثار به موزهی لوور خودداری و علت این کار را، آسیبپذیری آنها عنوان کرده است.
اولین اقامت داوینچی در میلان ۱۷ سال به طول انجامید. آن زمان زمامداری این شهر به عهدهی لودوویکو اسفورزا (Ludovico Sforza) بود؛ همان شاهزادهای که برای خلق آثار مختلف داوینچی را به دربارش دعوت و از او حمایت کرد کرد. پیشنویس معرفینامهی داوینچی به لودوویکو در گالری آمبروزیانا (Pinacoteca Ambrosiana gallery) در میلان در معرض دید همگان قرار دارد. او در این نامه خود را یک مهندس نظامی کارکشته معرفی میکند که قادر به طراحی سلاحهایی است که «وحشت زیادی را به دشمت مستولی خواهد کرد». او دربارهی مهارتهای دیگری که در زمینهی مجسمهسازی و نقاشی دارد، در بخش دیگری صحبت میکند. همچنین، این وعده را میدهد که اسبی برنزی را «به پاس شکوه جاودانه و افتخار ابدی» خاندان اسفورزا تقدیم کند. در حدود پانصد سال پس از این نامه، نسخهای مدرن از اسب مذکور در میدان مسابقات میلان نصب شده است. این در حالی است که خیلی از ساکنان این شهر ترجیح میدهند این اسب به محل بهتری با شرایط مناسبتر انتقال یابد.
نابغهی توسکان، دیوارنگارهی شام آخر را به درخواست لودوویکو و در سالن غذاخوری صومعهی سانتا ماریا دله گرتزیه (monastery of Santa Maria delle Grazie) کشید. یکی دیگر از کارهایی که داوینچی برای لودوویکو انجام داد، نقاشی سالا دله اسه (اتاق برجها) در قصر اسفورزا (Sforza Castle) است. قصر اسفورزا قلعهای است که خاندان حاکم میلان در آن ساکن بود و در حال حاضر به موزه تبدیل شده است. در میان آثار مختلفی که داوینچی خلق کرده است، اینها تنها نقاشیهای دیواری شناختهشدهای هستند که تا به امروز حفظ شدهاند. سالا دله اسه هماکنون در دست بازسازی است و از سال ۲۰۱۳ تاکنون به روی عموم بسته بوده است. اما به مناسبت پانصدمین سالمرگ خالقش، این اثر با استفاده از نمایشی چند رسانهای که در بینندگان را به سالهای اولیهی زندگی داوینچی در میلان میبرد، در معرض تماشای همگان قرار داده شد.
تابلوی نقاشی «پرترهی موسیقیدان»، اثر دیگری از داوینچی که اکنون در موزهی لوور به نمایش در آمده است، بههمراه ۲۹ طراحی دیگر و همچنین، ۱۱۱۹ برگهای که رویهمرفته مجموعهی ۱۲ جلدی «قوانین آتلانتیک» را تشکیل میدهند، نیز متعلقبه آمبروزیانا هستند. کتاب قوانین آتلانتیک را شاید بتوان مهمترین اثر در میان این آثار دانست؛ این اثر بزرگترین مجموعه از دستنوشتههای داوینچی است که پس از مرگ وی جمعآوری شدهاند. همیشه چند برگ از این مجموعه در آمبروزیانا در معرض دید تماشاگران قرار دارد.
موزهی ملی علوم و فناوری لئوناردو داوینچی (National Museum of Science and Technology Leonardo da Vinci) در سال ۱۹۵۳ با هدف نمایش ماکتها و مدلهایی برگرفته از ابداعات و اختراعات داوینچی افتتاح شد. این کار به مناسبت پانصدمین سال تولد وی انجام شد. ۷۰ سال است که موزهی ملی علوم و فناوری لئوناردو داوینچی چندین نسل از دانشآموزان ایتالیایی را مسحور هنر داوینچی کرده و امسال هم به مناسبت پانصدمین سالگرد مرگ داوینچی، یک بار دیگر اقدام به برپایی دوبارهی گالریهایی از آثار مربوطبه داوینچی کرده است. هدف از این کار را معرفی این هنرمند با توجه به دورانی که در آن میزیست، اعلام کردهاند.
کلودیو جیورجیونه (Claudio Giorgione)، مدیر و جمعآوریکنندهی آثار برای گالریهای جدید، میگوید:
میخواهیم لئوناردو را در دوران تاریخی خود بکاویم. میخواهیم داستان این شکوه را با وضوح بیشتری روایت کنیم.
به عقیدهی جیورجیونه، داوینچی باید عاری از صفات افسانهای که به وی نسبت داده شده است، به مردم شناسانده شود.
داوینچی، میلان را در سال ۱۴۹۹ ترک کرد و سال ۱۵۰۶، دوباره به آنجا بازگشت. سپس، باز هم میلان را ترک کرد و در مدت هفت سال، به شهرهای دیگری مانند پارما، فلورانس، مانتوا، ونیز، پاویا و چندین شهر دیگر سفر کرد و سرانجام در سال ۱۵۱۳ و مدت کوتاهی پساز آنکه جیووانی دی مدیچی بهعنوان پاپ لئون دهم انتخاب شد، به رم رفت. او در رم در عمارتی در ویلا بلودیر (Villa Belvedere)، اقامتگاه تابستانی پاپ، اسکان داده شد. واتیکان، تنها نقاشی که داوینچی در رم خلق کرد را در اختیار دارد. این اثر، تابلوی «سنت ژروم» نام دارد و برای نمایش در مراسم پانصدمین سالگرد مرگ داوینچی، به موزهی لوور قرض داده شده است.
اقامت داوینچی در رم با برگزاری نمایشگاههای مختلف در آکادمی ملی دای لینچی (National Academy dei Lincei) جشن گرفته شد. یکی از این نمایشگاهها در پالازو کروسینی (Palazzo Corsini) به نمایش کتابهایی مشغول است که متعلقبه داوینچی بود. او درحدود ۲۰۰ جلد کتاب در کتابخانهی خود نگاه میداشت و جالب است که گفته شود او، به «مرد بدون حروف» معروف است. چراکه از آموزش کلاسیک بهرهای نبرده بود.
در تمام طول مسیر جاده بهسمت ویلا فارنسینا (Villa Farnesina)، که نقاشیدیواری معروف گالاتئای رافائل در آن قرار دارد، نمایشگاهی برپا شده است که به واکاوی تاثیرگذاری آثار داوینچی و میراث وی در رم میپردازد. در همین حین، نمایشگاه دیگری نیز به نام «نمایشگاه غیرممکنها» شامل رونوشتهایی دیجیتال در اندازههای واقعی از همهی نقاشیهای منتسب به داوینچی و نیز، بازسازی خیالی از کارگاه وی در بلویدار است. اما، بهطور یقین، جالبترین نمایشگاهی که در این زمینه برپا شده است، نمایشگاه «لئوناردو در آثار ترجمه» است که تکثیر و ترویج تحقیقات داوینچی در قرن نوزدهم را موضوع کار خود قرار داده است.
نمایشگاه فوق، آثاری از لوئیجی کالاماتا (Luigi Calamatta) را نیز به نمایش گذاشته است. کالاماتا (زمان تولد ۱۸۰۱؛ زمان مرگ ۱۸۶۹)، هنرمندی ایتالیایی است که بهخاطر کپی شاهکارهای معروف هنری و حکاکی آنها معروف است. او در سال ۱۸۲۲ به پاریس نقلمکان کرد و بهلطف دوستی با ژان اگوست دومینیک انگر (Jean Auguste Dominique Ingres) از نقاشان نئوکلاسیک فرانسوی، اجازه حکاکی از روی پرکرشمهترین اثر داوینچی، یعنی تابلوی نقاشی مونا لیزا، را به دست آورد. این اثر، اسیر شهرت فراگیر خود شد و اکنون در موزهی لوور نگهداری میشود. این اثر، کاری پرکار و طاقتفرسا بود که تولید آن از ۱۸۲۶ تا ۱۸۵۴ ادامه یافت. اولین بار، این اثر در سال ۱۸۵۵ و در نمایشگاه جهانی پاریس (Universal Exhibition of Paris) بهنمایش درآمد.
شخصیت های مهم فرانسه در انقلاب فرانسه
سه رهبر مهم که از شخصیت ها مهم فرانسه بودند:
سییس یک کشیش کاتولیک رومی بود که تحت تاثیر اندیشمندان سیاسی عصر روشنگری قرار گرفته بود. فرانسه در آن زمان به سه بخش تقسیم می شد: اول روحانیت، دوم طبقه اشراف و سوم طبقه عادی که ۹۸ درصد جمعیت را تشکیل می دادند. در ۱۷۸۹ درست قبل از انقلاب فرانسه، یک رساله نوشت با این عنوان: بخش سوم چیست؟ او مدعی شد که این بخش سوم ، نمایندگان واقعی در اداره کشور هستند. این رساله باعث یک جنبش در فرانسه شد و منجر به شکل گیری یک اندیشه انقلابی شد. سیسی در طول انقلاب یک شخصیت تاثیرگذار تلقی می شد و در ۱۷۹۹ به عنوان مدیر فرانسه منصوب شد. او از فساد رایج در مدیریت اطلاع داشت و به کمک رهبر نظامی محبوب، ناپلئون بناپارت آن را سرنگون ساخت. مورخان این اتفاق را پایان انقلاب فرانسه می خوانند. بناپارت، سییس و راجر دوکو به عنوان “کنسول جمهوری فرانسه” منصوب شدند.
قبل از انقلاب فرانسه، شهرت کنت دومیرابو به خاطر روابط عاشقانه رسوایی آمیز و قمارهای پی در پی ، خدشه دار شد. اما مهارت های علمی و کاری او باعث شد تا در بین انقلابیون محبوب شود. همچنین قهمید که برای داشتن یک دولت قوی ، باید با خواسته های اکثریت هماهنگ شد. کلوب ژاکوبین در ۱۷۸۹ توسط ضد سلطنتی ها تاسیس شد و تاثیرگذارترین کلاب سیاسی در طول انقلاب فرانسه به شمار می رفت. میرابو در اوایل انقلاب به یک شخصیت برجسته در کلاب زاکوبین تبدیل شد و در ۱۷۰۹ به عنوان رییس جمهور انتخاب شد. سال بعد بیمار شد و در پاریس مرد. در زمان مرگ، از او به عنوان یکی از پدران انقلاب ستایش شد. هرچند بعدها معلوم شد که میرابو یکی از نیروهای مخفی پادشاه لوئیز شانزدهم بوده که سالانه ۶۰۰۰ لیر دریافت می کرده است. این مسئله شهرت او در فرانسه را خراب کرد. جسد او بعد از این مسئله از پانتئون برداشته شد و در یک گورستان عمومی قرار گرفت.
انقلاب فرانسه تا سال ۱۷۹۳ گسترده و خشونت آمیز بود. برخی از شهروندان شروع به حمایت از جناح سلطنتی کرده بودند و علیه نیروهای انقلابی مسلح شدند. فرانسه درگیر جنگ داخلی بود و همچنین با سایر کشورها که میخواستند سلطنت را احیا کنند درگیر بود. در چنین برهه زمانی، ناپلئون بناپارت از شخصیت های مهم فرانسه به عنوان ژنرال مردم انقلابی علیه نیروهای سلطنتی برخاست. بعد از سرکوب یک شورش داخلی توسط نیروهای سلطنتی، فرماندهی ارتش ایتالیا به او داده شد. سپس چندین مبارزه موفقیت آمیز علیه کشورهای اروپایی انجام داد. او به دلیل استعداد های بی نظیرش در عملیات نظامی به یک قهرمان ملی تبدیل شد. او در ۱۸۰۴ به امپراطور فرانسه تبدیل شد و مدتها فرانسه را به یک قدرت پیشرو مبدل ساخت.
انقلاب فرانسه چطور آقاز شد و چگونه پایان یافت؟
انقلاب فرانسه، جریانی بود که کشور فرانسه را از سال ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی با اتفاقاتِ تکاندهندهیی روبهرو کرد و در سال ۱۷۸۹ میلادی به اوج خود رسید. به همین دلیل است که آن را با نام «انقلاب سال ۱۷۸۹» نیز میشناسند. نمیتوان فقط از یک دلیل واحد به عنوان زمینۀ اصلی این انقلاب نام برد و در واقع عواملِ مختلفی در طی سالها دست به دستِ هم دادند تا این تغییر بزرگ را در این کشور بهجود آورند. نظام فیودالی، سوءمدیریت مالی و… باعث شده بود مردم برای انقلاب پیش رو، آماهدگی بیشتری داشته باشند. انقلاب فرانسه اعتراضی به قدرت مطلق پادشاه و امتیازاتِ نجیبزادهگان بود و بر برابری و آزادی تأکید داشت که در نهایت با خشونت و قتلعام و بعد از آن، با جنگهای ناپلیونی و روی کار آمدن دوبارۀ سلطنت همراه شد.
عوامل مؤثر در وقوع انقلاب فرانسه
تاریخدانها در مورد دلایل اقتصادی و سیاسی مؤثر در وقوع انقلاب فرانسه با یکدیگر اختلاف نظر دارند؛ اما در مجموع میتوان گفت که زمینههای زیر در این واقعه نقش داشتهاند:
• کشور بعد از جنگهای قرن ۱۸ میلادی و قرضهای فوقالعاده سنگینِ ناشی از آن به همراه سوء مدیریت و شکستهای ارتش پادشاه، وضعیت بدتری پیدا کرده بود.
• وضعیت اقتصادیِ نامناسب و قرضهای بسیار زیاد نیز به وخیم شدنِ اوضاع کمک میکرد.
• علیرغم فشار اقتصادی وارده بر عموم مردم، طبقۀ اشراف، به خصوص لویی شانزدهم و ماری آنتوانت در ورسای ولخرجی میکردند.
ا بالا بودن نرخ بیکاری و افزایش قیمتِ نان باعث شد تا بیشتر هزینهها صرفِ غذا شود و فرصتی برای هزینه کردن در سایر بخشهای اقتصادی نباشد.
• قحطی و سوءتغذیه، احتمال ابتلا به بیماریهای مختلف و مرگ را افزایش داده بود.
• تنفر از سلطنت مطلق پادشاه
• نارضایتی روستاییان و کارگران از نظام اربابمنشی
• خشم مردم از امتیازات روحانیون (آنها خواهان آزادی در دین بودند.)
• متمایل بودن مردم به سمت آزادی و جمهوریخواهی
• نفرت از پادشاه به دلیل اخراج سیاستمدارانی همچون ژاک نکر (Jacques Necker) که برای حق مردم میجنگید.
• در نهایت، ناتوانی لویی شانزدهم و مشاورانش در مقابله با مشکلات نام برده.
روبهرو شدن پادشاه با بحران
رکود اقتصادی شدیدی در اواخر سال ۱۷۰۰ میلادی بر کشور فرانسه سایه افکند و کمک فرانسه به انقلاب امریکا و خرجهای افراطی لویی شانزدهم و پیشینیانش، کشور را تا آستانۀ ورشکستهگی پیش برده بود. لویی شانزدهم از چندین مشاور مالی درخواست کمک کرد. تمامی این افراد، توصیهیی یکسان داشتند و به این نتیجه رسیدند که فرانسه به روش جدیدی برای تعیین مالیات احتیاج دارد. پادشاه ابتدا این توصیه را نپذیرفت اما در نهایت وادار به پذیرش آن شد و بنا بر تصمیم جدید میبایست کشور، از اشرافزادهگانی مالیات میگرفت که تا قبل از آن از پرداخت مالیات معاف بودند. البته آنها این موضوع را نپذیرفتند و از آنجاییکه روحانیون نیز قبلاً احتیاجی به پرداخت مالیات نداشتند، هرگونه تلاش برای پیدا کردن راهحل برای این موضوع به در بسته میخورد.
اعتراض عموم مردم
کشور فرانسه به سه گروه اشرافزادهگان، روحانیون و عموم مردم تقسیم میشد و با اینکه گروه سوم جمعیتِ بیشتری را بهخود اختصاص میداد، دو گروه اول نسبت به آنها برتری داشتند. این نابرابری به ایجاد اختلاف منجر شد و گروه سوم، «مجمع ملی» را تشکیل دادند. بعد از اعلان این عنوان، بسیاری از اعضای گروه اول و دوم نیز تابعیتِ خود را تغییر داده و به گروه انقلابی جدید پیوستند. مجمع ملی با یکدیگر عهد بستند تا زمان ایجاد اصلاحات در قانون، از هم جدا نشوند.
حمله به قلعۀ باستیل و دوران ترسِ بزرگ
اگر چه مردم پاریس از کمتر شدن قدرت پادشاه خوشحال بودند اما شایعات مرتبط با کودتای احتمالی نظامی، آنها را به وحشت میانداخت. شایعات دیگری همچون نقشۀ اشرافزادهگان برای ایجاد قحطی و… باعث شده بود تا عنوان «ترس بزرگ» را به این دوران بدهند. در نهایت گروهی از شورشیان با یکدیگر متحد شده به قلعۀ باستیل حمله کردند تا بتوانند به اسلحه و باروت مجهز شوند. بسیاری از مردم، این اقدام را شروعی برای انقلاب فرانسه میدانند و امروزه جشن روز باستیل را به عنوان یکی از تعطیلات ملی در فرانسه جشن میگیرند. این جریان انقلابی به حومۀ شهر نیز انتقال پیدا کرد و روستاییانی که سالها استثمار شده بودند، قیام کرده و خانۀ اربابها و مأموران جمعآوری مالیات را به آتش کشیدند. این شورشها به خروج نجیبزادهگان از کشور سرعت بخشید و مجمع ملی را مصمم کرد تا در سال ۱۷۸۹ میلادی و برای همیشه به نظام فئودالی پایان دهد.
فرار ناموفقِ پادشاه
لویی شانزدهم به همراه ملکه ماری آنتوانت تصمیم گرفتند از شهر پاریس فرار کنند تا آزادی عمل و امنیت بیشتری داشته باشند. بنابراین خانوادۀ سلطنتی در ۲۰ ژوئن سال ۱۷۹۱ میلادی، لباس خدمتکاران را به تن کرده و در مقابل، خدمتکاران آنها همچون اشرافزادهگان لباس پوشیدند و به این روش توانستند از کاخ تویلری فرار کنند که امروزه میتوان از بقایای این کاخ در باغ تویلری دیدن کرد. یک روز بعد، پادشاه در نزدیکی ورنس (Varennes) شناسایی و دستگیر شد و او را به همراه خانوادهاش به پاریس بازگرداندند.
اعلامیۀ حقوق بشر و شهروند
مجمع ملی، اظهارنامهیی از قوانین دموکراتیک تحت عنوان «اعلامیۀ حقوق بشر و شهروند» تنظیم کرد که در نظریههای فلسفی و سیاسی روشنفکرانی مانند ژان ژاک روسو ریشه داشت. این سند، گواه بر تعهد مجمع ملی بود تا رژیم سابق را با سیستمی جایگزین کند که بر پایۀ فرصتهای برابر، آزادی بیان و حاکمیت مردم باشد. البته همچنان زنان و بردهها از این قانون مستثنا بودند. نوشتن قانون اساسی رسمی، بیشتر از آنچه که فکر میکردند احتیاج به برنامهریزی داشت و برای مثال این سؤال مطرح میشد که چه کسی باید مسئول انتخاب نمایندهها باشد؟ یا اینکه چه میزان قدرت باید به پادشاه داده میشد که بعد از فرار ناموفق خود از کشور، قدرتش از قبل هم کمتر شده بود؟ در نهایت، اولین قانون اساسی فرانسه در سال ۱۷۹۱ نوشته شد. طبق آن، پادشاهی مشروطه بر کشور حاکم میشد و پادشاه، حق وتو را در اختیار داشت و میتوانست برای خود وزیر انتخاب کند. البته مفاد این قانون به مذاقِ انقلابیون تأثیرگذاری همچون «ماکسیمیلیان روبسپیر» و «ژرژ دانتون» خوش نیامد که به دنبال دولتی جمهوریخواه و برگزاری دادگاه لویی ۱۶ بودند.
افراطگرایی انقلاب فرانسه
«مجمع قانونگذاری» که تازه ایجاد شده بود، در سال ۱۷۹۲ میلادی به اتریش و پروس اعلان جنگ کرد؛ زیرا اعتقاد داشت مهاجران فرانسوی در این کشورها در حال جمعآوری گروهی ضد انقلابی بودند. همچنین آنها امید داشتند تا با این کار بتوانند آرمانهای انقلابِ خود را از طریق جنگ به سراسر اروپا منتقل کنند. در همین حال، گروهی از شورشیان در مرزهای داخلی فرانسه و به رهبری حزب افراطی ژاکوبنها به محل اقامت پادشاه حمله و او را در سال ۱۷۹۲ دستگیر کردند. شورشیان صدها نفر از کسانی را که به ضد انقلابی بودن متهم شده بودند، قتل عام کرده و مجمع قانونگذاری نیز در این دوره با «کنوانسیون ملی فرانسه» جایگزین شد که فروپاشی سلطنت و برقراری انقلاب فرانسه را وعده داده بود. در نهایت، لویی شانزدهم را بهخاطر خیانت به کشور و جنایاتش در سال ۱۷۹۳ میلادی به مرگ با گیوتین محکوم کردند. همسر او یعنی ماری آنتوانت نیز ۹ ماه بعد به سرنوشت او دچار شد.
عصر وحشت
بعد از اعدام پادشاه، جنگ با قدرتهای اروپایی مختلف از جمله اسپانیا، هلند و بریتانیا و به وجود آمدن چنددستهگی در کنوانسیون ملی باعث شد تا انقلاب فرانسه به خشونتآمیزترین مرحلۀ خود وارد شود. ژاکوبنها، کنترل کنواسیون ملی را از جمهوریخواهان میانهرو یعنی ژیروندنها گرفتند و اقدامات افراطی متعددی از جمله ایجاد تقویمی جدید و ریشهکن کردن مسیحیت را به نام خود ثبت کردند. آنها دورۀ ۱۰ ماههیی به نام «عصر وحشت» را در کشور بهوجود آوردند و هر فردی که مشکوک به دشمنی با انقلاب میشد را با گیوتین اعدام میکردند. بیش از ۱۷،۰۰۰ نفر در دادگاه محاکمه و اعدام شدند و تعداد نامشخصی نیز در زندان جان باختند یا بدون محاکمه در دادگاه، حکمشان اجرا شد. بیشتر این مرگها به دستور ماکسیمیلیان روبسپیر انجام میشد و اعدام خود او در سال ۱۷۹۴ را شروع دورۀ ترمیدور (Thermidorian Reaction) میدانند. در نتیجه از شدت خشونتها کاسته شد و در واقع این دوره، اعتراض مردم فرانسه به زیادهرویهای دوران وحشت را در برمیگرفت.
پایان انقلاب فرانسه: روی کار آمدن ناپلیون
در سال ۱۷۹۵ میلادی، بیشتر اعضای کنوانسیون ملی را ژیروندنها تشکیل میدادند که از عصر وحشت، جان سالم بهدر برده بودند و قانون جدیدی را وضع کردند که اولین سیستم قانونگذاری دومجلسیِ فرانسه را به وجود آورد. در این دوره، قدرت اجرایی را ۵ عضو دیرکتوار بهدست داشتند که بهوسیلۀ نمایندهگان مجلس انتخاب میشدند. ژاکوبنها و سلطنتخواهان به این قانون جدید اعتراض کردند اما ارتش به رهبری ژنرال جوان و موفق خود، یعنی ناپلیون بناپارت، بهسرعت اعتراض آنها را در نطفه خفه کرد. اعضای دیرکتوار بعد از مدتی با بحرانهای مالی، نارضایتی مردم و بیشتر از همه، فساد سیاسی روبهرو شدند و در اواخر سال ۱۷۹۰ میلادی برای حفظ قدرت خود تقریباً بهطور کامل به ارتش وابسته بودند. در سال ۱۷۹۹ و با شدت گرفتن نارضایتیها، ناپلیون کودتایی ترتیب داد و رژیم دیرکتوار را سرنگون کرد و خود را اولین کنسول کشور فرانسه نامید. این اقدام، پایان انقلاب فرانسه و آغاز عصر ناپلیون بهحساب میآید که فرانسه توانست در این دوران، بیشتر بخشهای اروپا را تحت سلطۀ خود دربیاورد.
تأثیر انقلاب فرانسه بر کشورهای دیگر
ناپلیون بعد از بهقدرت رسیدن، به مردم آزادی سیاسی نداد؛ اما بسیاری از تغییرات مثبتِ دیگری که انقلاب به همراه داشت را به همان شکل حفظ کرد. برای مثال، تمامی مردم در مقابل قانون حقی یکسان داشتند و دیگر پیدا کردن شغلی مناسب بر اساس مقام و طبقۀ اجتماعی انجام نمیشد و مبتنی بر استعداد و مهارتهای هر فرد بود. روحانیون و اشرافزادهگان، دیگر مهمترین عضو جامعه بهشمار نمیرفتند و طبقۀ بورژوا جایگزین آنها شد.
امروزه با وجود گذشت چند قرن از دوران ناپلیون، تأثیر آرمانهای انقلاب فرانسه همچنان بر روی نحوۀ زندهگی بشر قابل مشاهده است. این تأثیر بیشتر از همه در کشورهای اروپایی، امریکا، کانادا و استرالیا بهچشم میخورد که به شکلی دموکراتیک اداره میشوند. مردم در انتخاب رهبران و نحوۀ اداره شدن خود نقش دارند و از حقوقی یکسان و آزادی بیان برخوردار هستند. بسیاری از مردم به انقلاب فرانسه به عنوان رویداد اصلی و مهمی نگاه میکنند که به این ایدیولوژیها اهمیت بخشیده است و در واقع میتوان انقلاب فرانسه را از جمله حوادث تاریخی به شمار آورد که پاریس را شکل دادند. این انقلاب به نظام قدیم، سلطنت مطلقه و فیودالی پایان داد و به سمت آزادی شهروندی و دموکراسی هدایت شد. اگرچه انقلاب فرانسه نتوانست به تمامی اهداف خود جامۀ عمل بپوشاند و عدۀ بسیاری در این راه جان خود را از دست دادند اما این جریان، نقش مهمی در ایجاد جوامع مدرن داشت و قدرتی که در خواستههای دستهجمعی نهفته است را به جهانیان نشان داد.